انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر میخواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمیخاست
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
...و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود