بانو غم تو بهار را آتش زد
داغت دل بیقرار را آتش زد
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
شب تا سحر از عشق خدا میسوزی
ای شمع! چقدر بیصدا میسوزی
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
در دل نگذار این همه داغ علنی را
پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را