شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت