هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها