امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
قرار بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم