آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت