پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود