پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود