خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم