عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری