زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند