شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم