دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما