همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
خفتهست آیا غیرت این بوم و بر؟ نه
افتاده است از دست ما تیغ و سپر؟ نه
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
بستند حجله در میان آسمانها
با خون سربازان ما رنگینکمانها
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد