دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود