چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت