لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت