چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را