بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند