صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
این صورت سپید، به سرخی اگر رسید
کارم ز اشک با تو به خونِ جگر رسید
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش
صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد