فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری