میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی