فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی