پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست