عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید