پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
وقتی عدو به روی تو شمشیر میکشد
از درد تو تمام تنم تیر میکشد
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی