از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی