هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی