رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
کو یک نفر که یاد دلِ خستگان کند؟
یا لا اقل حکایت ما را بیان کند...
خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید