سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید