نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید