شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آرام جان زنده‌دلان

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست

گر تاج می‌دهی، غرض ما قبول تو
ور تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست...

هرجا که روی زنده‌دلی، بر زمین تو
هرجا که دست غم‌زده‌ای، بر دعای توست

تنها نه من به قید تو درمانده‌ام اسیر
کز هر طرف شکسته‌دلی مبتلای توست...

قوتِ روان شیفتگان، التفات تو
آرام جان زنده‌دلان، مرحبای توست

گر ما مقصریم، تو بسیاررحمتی
عذری که می‌رود به امید وفای توست

شاید که در حساب نیاید گناه ما
آن‌جا که فضل و رحمت بی‌منتهای توست

«سعدی» ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست