محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم