سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش