ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش