آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند