ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت