ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت