امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟