وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟