در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار