همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوشسرانجام شدند
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
هی چشم به فردای زمین میدوزی
افتاد سرت به پای این پیروزی