گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم