تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری