تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری