تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری