تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها