آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام