میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است