باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش